آخرين انقلاب؛ انقلابي آخر (1)


 

نويسنده :دکتر فرح رامين




 

چکيده:
 

نظريه پردازان انقلاب و سياست گذاران معاصر، مي کوشند تحولات انقلابي غير منتظره را درک کنند. آموزه مهدويت و ماهيت انقلاب مهدوي در فرهنگ شيعه براي بسياري ازآنها، بسيار پيچيده و اسرار آميز مي نمايد. مقاله حاضر، کوششي است در عرضه مفهومي نظري درباره انقلاب بررسي صحت کاربرد اين واژه درباره خروج امام مهدي (عج) تبيين عوامل و پارادايم هاي وقوع هر انقلاب با تکيه بر ارکان سه گانه انقلاب (مردم، رهبري، ايدئولوژي)و تطبيق آن با اين مدل ها نشان داده شود. نگارنده اذعان مي کند که انقلاب مهدوي به عنوان «آخرين انقلاب»و «انقلابي آخر»ماهيتي خاص دارد و در قالب مدل هاي نظريه پردازي معاصر، به آساني تحليل نمي شود؛ اما با استناد به ضرورت شناسايي و شناساندن انقلاب مهدوي در قالب مفاهيم متداول فلسفه سياسي امروز، مقصود اين دفترآن است که نشان دهد اين انقلاب بزرگ جهاني، همانند ديگر انقلاب هاي اجتماعي، برآيند و مبتني بر قدرت تبييني عوامل نارضايتي گسترده مردمي و رهبري کاريزمايي امام معصوم (ع) است و به پشتوانه ايدئولوژي ساختار شکن شيعي محقق و پيروز خواهد شد

واژگان کليدي
 

انقلاب فرانظريه نارضايتي انقلابي خشونت، رهبري کاريزمايي، ايدئولوژي شيعي

مقدمه
 

آدمي با پشت سرگذاشتن تمامي فرازو نشيب هاي سياسي-اجتماعي و تجربه ناکارآمدي و ناتوانايي انواع گوناگون انقلاب ها، حکومت ها و دولت ها، و با بينش و آگاهي از قدرخويش و نقش اساسي خود در هستي، به ضرورت وجود نظامي توان مند و فراگير مي رسد و با ايجاد زمينه هاي مناسب، مقدمات انقلابي سترگ را فراهم مي آورد؛ انقلابي که پايه هاي آخرين حکومت جهاني را پي مي ريزد-«دولتنا اخر الدّول».(1) حکومتي که تا پايان تاريخ ادامه مي يابد(آخرين انقلاب)، به دنبال انقلابي به وقوع مي پيوندد که با توجه داشتن عناصر گران سنگ رهبري و ايدئولوژي منحصر به فرد، عظيم ترين و بي سابقه ترين انقلاب تاريخ است. انقلاب مهدوي با ايجاد تحولاتي اساسي و همه جانبه در وضعيت فکري، فرهنگي اجتماعي اقتصادي و سياسي جهان، مترقي ترين انديشه در زمينه حکومت و زمام داري را به نمايش مي گذارد(انقلابي آخر).اين انقلاب بزرگ جهاني همانند ديگر انقلاب هاي اجتماعي، برآيند و مبتني بر وجود علل و شرايط مهمي است که نه تنها با شرايط عمومي انقلاب ها مطابقت مي کند، بلکه به عنوان يک فرانظريه meta)-theory)بر مجموعه شرايطي ويژه تکيه مي زند تا «آخرين حکومت »جهاني را استوار سازد.
لکلّ اناس دولة يرقبونها
و دولتنا في آخر الدّهر تظهر(2)
اين مقاله سعي دارد با تطبيق انقلاب مهدوي با ديگر انقلاب هاي بزرگ جهان، نشان دهد که اگر ازمنظر زميني نيز بنگريم انقلاب مهدي (عج) با ايجاد زمينه ها و عوامل و ارکان وقوع يک انقلاب، محقق و پيروز خواهد شد. در اين زمينه، از اين مهم غفلت نورزيده ايم که اين انقلاب به لحاظ مباني، با هيچ يک از حرکت هاي انقلابي جهاني قابل مقايسه نيست؛ اما مطالعات تطبيقي، در پي نشان دادن اين موضوع است که نبايد ديوار بلندي بين آسمان و زمين کشيده و چشم ها به خداوند و امام (عج) دوخته شود که چه زمان، اين انتظار سرد را پايان مي بخشند، بلکه روند تکاملي جامعه روبه سويي دارد که از منظر تفکر عقلي نيز نه تنها انقلاب مهدوي امکان، بلکه ضرورت وقوع نيز دارد. البته نگارنده تابع مسک جبري (determinisim)نيست که در سير حوادث اجتماعي، به نوعي جبر معتقد باشد که بر مبناي يک ضرورت تاريخي، همان مراحلي در انقلاب مهدوي رخ خواهد داد که در انقلاب هاي بزرگ جهاني چون فرانسه و روسيه رخ داد. انقلاب مهدوي به منزله يک فرانظريه پديده منحصر به فردي است و رهبر اين انقلاب جهاني به همراه امتي که در کنار او قرار مي گيرد، قواعد کهن را در هم مي ريزند و قواعدي نو مي آفرينند .

مفهوم انقلاب
 

واژه انقلاب، مفهومي کليدي در تفکر سياسي مدرن به شمار مي رود و با اين که در رشته هاي مختلف علوم به کار رفته است مفهوم مبهم و شناوري دارد.(3) انقلاب از نظر لغوي به معناي حالي به حالي شدن، دگرگون شدن، برگشتن تحول، تقلب و تبدل است.(4) اين واژه در اولين کاربرد از اصطلاح هاي اختر شناسي بود که به حرکت دوراني و منظم قانون مند ستارگان دلالت مي کرد و تا قرن هفدهم در همين چارچوب به کار مي رفت.(5) در اطلاح علمي، به تغييرات ذاتي مثل تبديل سکه طلا به مس يا تغييرات آمونياکي در شيمي آلي انقلاب مي گويند. درفلسفه نيز وقتي واژه انقلاب را به کار مي برند، مراد دگرگوني در صورت است؛ البته بايد توجه داشت که مراد از صورت، معناي ارسطويي آن يعني حقيقت و ماهيت و ذات يک شيء است؛ زيرا ماهيت و ذات يک شيء در صورتش تعريف مي شود.(6)
انقلاب در کاربرد سياسي-اجتماعي، داراي تعاريف گوناگوني است و هر نويسنده و انديشه ورزي به فراخور برداشت هاي خود، تعاريف متفاوتي از آن دارد.(7) نظريه پردازان انقلاب، با تکيه بر وجوه مشترک انقلاب هاي مشهور جهان اين واژه را تعريف کرده اند:
از نگاه ساموئل هانتينگتون، انقلاب به معناي توسعه مشارکت سياسي و گسترده خارج از ساختار موجود نهادهاي سياسي است که از تقابل بين نظام سياسي حاکم و نيروهاي اجتماعي ناشي مي شود.(8) انقلاب تمام عيار، انقلابي است که نظام مطرود و نامطلوب را تخريب کند و نظامي مطلوب و مقبول را جايگزين نمايد؛ نهادهاي سياسي رژيم سابق را واژگون سازد و گروه هاي جديد بسيج شده و نهادهاي سياسي تازه اي را خلق کند و اين امر، با از هم پاشيدن و خشونت نهادهاي سياسي قديم و برپايي نظام جديد توأم است.(9)
چالمرز جانسون، انقلاب را به تغيير نظام سياسي محدود نمي داند، بلکه به نظر او، انقلاب قبول خشونت براي تغيير در نظام جامعه و تحول نظام اجتماعي است که در برگيرنده تغيير و تحول در نظام سياسي نيز خواهد بود .(10)
به طور کلي، انقلاب سياسي -اجتماعي، حرکت است مردمي، توأم با خشونت، در جهت تغيير سريع و بنيادين ارزش ها و باورهاي مسلط نهادهاي سياسي، ساختارهاي اجتماعي، رهبري، روش ها و فعاليت هاي حکومتي جامعه .(11) انقلاب، طغيان و عصيان مردم يک ناحيه و يا يک سرزمين عليه نظام حاکم موجود براي ايجاد نظمي مطلوب است. انبياي الهي از زمان حضرت نوح (ع) نظم موجود را به هم ريخته و در پي اصلاح نظم اجتماعي بوده اند :
لَقَد أَرسَلنَا رُسُلَنَا بِالبَيِّنَاتِ وَ أَنزَلنَا مَعَهُمُ الکِتَابَ وَ المِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالقِسطِ؛ (12)
به راستي [ما]پيامبران خود را با دلايل آشکار روانه کرديم و با آنها کتاب و ترازو را فرود آورديم تا مردم به انصاف برخيزند .
هدف همه رسالت ها و نبوت ها برهم زدن نظم فاسد موجود و استقرار نظام عادلانه مطلوب است و اين امر در دين اسلام محرزتر و مشخص تر مي نمايد.(13)
مفهوم انقلاب در کاربرد سياسي، با ويژگي هايي همراه است. که اين پديده اجتماعي را ازحرکت هاي اصلاح طلبانه نهضت هاي آزادي بخش کودتا و شورش ممتاز مي نمايد. اين شرايط و ويژگي ها، در قيام قائم منتظر(عج) نيز وجود دارد؛ از اين رو، خروج ايشان را مي توان «انقلاب »ناميد:
1.انقلاب مهدوي، حرکتي سريع و مردمي
يخرج إليه النّجباء من مصر، و عصائب اهل المشرق، حتّي يأتوا مکة فيبايعونه ؛ (14)
نجباي مصر و دسته هاي اهل مشرق به سوي او خارج مي شوند تا به مکه مي آيند و با او بيعت مي کنند .
إذا قام قائمنا جمع الله أهل المشرق و أهل المغرب، فيجمعون له ما يجتمع قزع الخريف ؛(15)
هنگامي که قائم ما قيام نمود، خداوند برايش اهل مشرق و مغرب را گرد آورد، همانند گرد آمدن ابرهاي پاييزي .
فيجيئون نحوها و لا يمضي لهم إلّا کلمحة بصر، حتّي يکون کلّهم بين يديه (ع) بين الرّکن و المقام؛ (16)
و به سوي او مي آيند و برآنها کمتر از يک چشم بر هم زدن نمي گذرد، مگر همگي در برابر امام (ع) بين رکن و مقام هستند.
2.انقلاب مهدوي، همراه با خشونت
تأکيد بر عنصر خشونت در آثار بسيار از انظريه پردازان انقلاب ديده مي شود ؛ همه انقلاب ها با خشونت همراه بوده اند.(17) تصورانقلاب بدون خشونت يا «انقلاب سفيد »امکان ندارد. زماني که نارضايتي عمومي مردم بر اثر ظلم و استبداد، اوج مي گيرد، به يقين طبقه حاکم و مسلط بر جامعه ساکت و آرام نمي نشينند و به هر وسيله اي براي سرکوب و نابودي حرکت انقلابي متوسل مي شوند، لذا جهاد و درگيري و خشونت در هر انقلاب به عوامل بسيار چون ويژگي هاي فرهنگي مردم نوع رژيم حاکم، نوع نيروهاي مسلح و وضعيت خاص داخلي و بين المللي بستگي دارد . براي مثال، در انقلاب الجزاير(1962)حدود يک ميليون نفر از مردم -يعني از هر هشت نفر يک نفر -کشته شدند و يا در جريان انقلاب ويتنام (1954)ارتش امريکا در ويتنام شمالي جنوبي، کامبوج ولائوس صدها هزار نفر را کشت .
انقلاب مهدي (عج) نيز بدون درگيري و خشونت متحقق نخواهد شد؛ و اين که برخي راه تفريط را پيموده و معتقدند حتي به مقدار محجمه (مقدار خون در ظرف حجامت)خون ريزي نمي شود،(18) با ماهيت پديده انقلاب ناسازگار است و برخي روايات به نادرستي اين مسئله گواهي مي دهد . بشير مي گويد خدمت امام باقر (ع) عرض کردم:
مردم مي گويند وقتي مهدي قيام کند، کارها براي او روبه راه مي شود و به اندازه محجمه هم خون ريزي نمي شود. حضرت فرموده :«قسم به کسي که جانم در دست اوست !اگر چنين موضوعي امکان داشت، براي رسول خدا صورت مي گرفت. در صورتي که در ميان جنگ دندانش خونين شد و پيشاني مبارکش شکست . به خدا قسم!انقلاب صاحب الامر هم انجام نمي گيرد، مگر اين که در ميدان جنگ عرق بريزيم و خون ها ريخته شود. سپس به پيشاني مبارکش دست کشيد .(19)
بعد از آن که امام (عج) خود را براي همگان معرفي و حجت را برآنها تمام مي فرمايد، معاندان کمر به قتل ايشان مي بندند و درگيري آغاز مي گردد :
....فيقول أيّها النّاس !أنا فلان بن فلان؛ أنا ابن نبِي الله ادعوکم إلي ما دعاکم إليه نبيّ الله فيقومون إليه ليقتلوه ...؛(20)
.... و مي فرمايد :اي مردم!من حجة بن الحسن و فرزند پيامبرم !شما را دعوت مي کنم به آنچه پيامبر خدا دعوت نمود . سپس مردم به پا مي خيزند که او را به قتل برسانند... .
در مقابل برخي روايات برخشونت در انقلاب مهدي (عج) در حجمي بسيار وسيع دلالت دارد؛ مانند رواياتي که به کشته شدن سه ميليون، يک سوم، دو سوم، پنج هفتم، هفت نهم و نه دهم مردم اشاره مي کنند.(21) با بررسي اين روايات آشکار مي گردد که برخي از آنها -برفرض صحت سند -به اوضاع نابه سامان جهان پيش از عصر ظهور مربوط است و هيچ ارتباطي با دوران انقلاب مهدوي ندارد ورواياتي که به زمان ظهور وانقلاب مربوط است، برخي ضعف سند دارد و عمده آنها از سرائيليات است .
در بررسي ميزان خشونت هنگامه انقلاب مهدوي، بايد راه اعتدال را پيمود. از آن جا که پيش از ظهور و مقارن با آن ستم گران حاکمان زمين هستند و امام (ع) براي برپايي حکومت عدل، در برابر همه کج روي ها مي ايستد، بي ترديد معاندان در مقابل انقلاب و حرکت مردمي امام (ع) ايستادگي مي کنند و درگيري حتمي است. اما امام، همان سياست پيامبر گرامي اسلام (ص) را دنبال مي کنند. اوکه شميم رحمت و رأفت است، به يقين آخرين حربه اش درمقابل معاندان، خشونت خواهد بود. در سيماي حکومت جهاني مهدي (عج) مهر و قهر در کنار يکيدگر جلوه خواهد کرد و رأفت و عدالت در کنار خشونت معنا مي يابد.(22)
3.انقلاب مهدوي، در جهت تغيير ارزش ها و ساختارها
انقلاب مهدي (عج) در جهت تغيير ارزش ها و اصول حاکم بر زندگي فردي و اجتماعي مردم جهان است و مي خواهد صفحه جديدي در زندگي و تاريخ آدمي بگشايد. چنين انقلابي خود به خود متضمن دگرگوني اقتصادي سياسي، اجتماعي و فرهنگي است. زماني که فکر و فرهنگ هر ملت منقلب شد، به يقين طبقات و گروه هاي اجتماعي شان ثابت نمي ماند ؛ نظام سياسي و اقتصادي شان نيز تغيير مي پذيرد . در قرآن کريم از چنين انقلابي به زنده کردن -«احيا»تعبير شده همان گونه که پيامبران مردم را احيا مي کنند:
استَجِيبُوا لِلهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُم لِمَا يُحييِکُم ؛(23)
چون خدا و پيامبر شما را به چيزي فراخوندند که به شما حيات مي بخشد آنان را اجابت کنيد .
مردم از آن حيات قبلي که داشتند مي ميرند و به حيات ديگري زنده مي شوند که همان حيات ديني حقيقي است.
هنگامي که پيامبران پيام خود را ابلاغ مي کردند، گر چه ظاهر پيام گاهي سياسي، اجتماعي يا اقتصادي نبود، احساس عمومي آن بود که همان پيام اخلاقي فرهنگي اعتقادي يا عبادي متضمن تغيير همه مناسبات جامعه است؛ لذا مستکبران عالم در برابرش موضع مي گرفتند .

ارکان وقوع انقلاب
 

با نگاهي به انقلاب هاي معاصر،(24) به نظر مي رسد پيروزي هر انقلابي به حضور و کاربرد سه رکن انقلاب :مردم ،رهبري و ايدئولوژي، بستگي دارد. مرحله مقدماتي هر انقلاب، مشارکت عموم مردم در آن است که به صورت انفجاري در داخل جامعه رخ مي دهد. چنان چه اين مشارکت و حضور، رهبري قومي نداشته باشد و رهبري نتواند اين حرکت را به نحو مطلوبي هدايت کند يا تنواند تحرک لازم را در تشکيل نهادهاي سياسي لازم به وجود آورد، به پيروزي انقلاب نمي توان اميدوار بود. انقلاب مهدي (عج) با ايجاد نارضايتي عميق مردم در ابعاد مختلف و فراهم آوردن زمينه براي شروع انقلاب شکل مي گيردو با رهبري کاريزمايي و الهي قائم منتظر (عج) و به پشتوانه ايدئولوژي شيعي، طبق وعده حتمي خداوند، پيروزي محقق خواهد شد:
وَعَدَ اللَهُ الَّذِينَ آمُنُوا مِنکُم وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَُستَخلِفَنَّهُم فِِي الأَرضِ کَمَا استَخلَفَ الَّذِينَ مِن قَبلِهِم وَ لَيمُکِّنَنَّ لَهُم دِينَهُمُ الَّذِي ارتَضَي لَهُم وَ لَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعدِ خَوفِهِم أَمناً يَعبُدُونَنِي لَا يُشرِکُونَ بِي شَيئاً و من کَفَرَ بَعدَ ذلِکَ فَأُولئِک هُم الفَاسِقُونَ ؛ (25)
خدا به کساني از شما که ايمان آورده و کارهاي شايسته کرده اند، وعده داده است که حتماً آنان را در اين سرزمين جانشين[خود]قرار دهد؛ همان گونه که کساني را که پيش از آنان بودند جانشين [خود]قرار داد و آن ديني را که برايشان پسنديده است به سودشان مستقر کند، و بيمشان را به ايمني مبدل گرداند [تا]مرا عبادت کنند و چيزي را با من شريک نگردانند، و هر کس پس از آن به کفر گرايد؛ آنانند که نافرمانند.
انقلاب حضرت مهدي (عج) از نظر اجرا همانند ديگر انقلاب ها به زمينه هاي عيني و خارجي بستگي دارد و بايد فضاي مناسب براي وقوع آن شکل گيرد. شهيد محمد باقر صدر در اين باره مي گويد:
تغييرات اجتماعي که سرچشمه الهي دارد، از جنبه اجرايي به شرايط بيرون متکي است و موفقيت و زمان انجام آن بستگي به آن دارد و درست به همين جهت بوده است که آسمان در انتظار ماند تا پنج قرن از جاهليت بگذرد وآن وقت آخرين پيام خود را به واسطه حضرت محمد (ص) فرستاد و با آن که جهان در دوران فترت، نياز شديد به پيامبر داشت، ولي به خاطر وابستگي اجرايي به شرايط خارجي، در آن تأخير شد .(26)
الف)مردم
انقلاب، حرکتي مردمي است که به وسيله توده شروع مي شود به فرجام مي رسد . مراد از نقش مستقيم مردم در وقوع انقلاب آن است که گروه چشم گيري از توده ها، در انقلاب مشارکت نمايند و ديگران نيز عملاً به مخالفت با آن نپردازند . ميزان شرکت توده ها در انقلاب ها با يکديگر متفاوت است؛ براي مثال در انقلاب روسيه شمار توده هاي شرکت کننده زياد نبود و تنها بخشي از کارگران و سربازان را شمال مي شد و دهقانان که بيشتر جمعيت را تشکيل مي دادند، عموماً باسکوت خود، به تحولات رضايت مي دادند؛ اما در انقلاب اسلامي ايران تقريباً همه توده ها شرکت داشتند .(27)
اين حرکت مردمي برخاسته از نارضايتي عميق در ابعاد مختلف است به حدي که از بهبود اوضاع نااميد مي گردند. ظهور اين نارضايتي، تغيير در کنش و رفتار افراد جامعه را باعث مي گردد. به شکلي که همين نارضايتي تغيير در کنش و رفتار افراد جامعه را باعث مي گردد. به شکلي که همين نارضايتي عمومي، اولين عامل و شرط لازم در وقوع هر انقلابي است. نارضايتي و خشم از وضع موجود و طلب يک وضع آرماني مطلوب، اساس هر انقلابي به شمار مي آيد به گونه اي که شناخت عوامل نارضايتي و شناخت آرمان مردم به معناي شناخت خود انقلاب است.(28) اگر نارضايتي پديد آمده عميق و در برگيرنده تمام يا بخش عظيمي از جامعه باشد و آرمان ايجاد شده واحد و فراگير و روحيه انقلابي نيز شديد و فراگير باشد، وقوع انقلاب و پيروزي اجتناب ناپذير است. پيامبر گرامي اسلام (ص) در توصيف وقايع دوران ظهور مي فرمايد :
در آخر الزمان بلاي شديدي که سخت تر آن شنيده نشده باشد-توسط فرمان روايان اسلامي -بر امت من وارد خواهد شد؛ به گونه اي که فراخناي زمين بر آنان تنگ خواهد گشت و زمين از بيداد و ستم لب ريز مي گردد؛ آن چنان که مؤمن براي رهايي از ستم، پناه گاهي نمي يابد که بدان پناهنده شود.(29)
به طور کلي، سيمايي که روايات از عصر ظهور ترسيم مي کند اين است که فتنه و آشوب هرج و مرج نابه ساماني ناامني، ظلم و بيداد نابرابري و اجحاف قتل و کشتار و تجاوز همه جا را فرا مي گيرد و زمين از ستم و بي عدالتي سرشار است. به همين دليل مجموعه هاي روايي، باب ها و فصل هايي را با عنوان «فتن »يا «ملاحم و فتن»تدوين نموده اند و کتاب هاي مستقلي به نام الفتن و الملاحم نگاشته شده است. افزايش ظلم و جور و زيادتر شدن فساد نمايي از ناکارآيي تمام دولت هاي طاغوت را نشان مي دهد و نااميدي از اين دولت ها و حکومت ها، به نفي و سلب وضع موجود مي انجامد. از طرفي در کنار اين فتنه ها و آشوب ها، با روند روبه رشد عقل، فهم و علم آدمي و برجسته شدن و طرح مفاهيم و معيارهاي چون آزادي و برابري احترام متقابل، استقلال و حقوق بشر هر چند در عمل به آنها اعتنايي نمي شود -جهش هاي تاريخي به وجود مي آيد که زمينه ظهور را فراهم مي سازد. در واقع اين جنبه ايجابي مکمل و متمم آن جنبه سلبي است و هر دو در کنار يکديگر، نارضايتي انقلابي را به حدي مي رساند که مردم گردمهدي (عج) جمع مي شوند و او را براي حکومت مي آورند، همانند عروسي که شب زفاف به سوي خانه شوهر مي برند؛(30) امت به او پناه مي آورد آن گونه که زنبور به ملکه خويش پناه مي برد؛(31) و از هر سرزميني به سوي او روانه مي شوند با اشتياق به سوي او مي شتابند، همان طور که شتر ماده به طرف فرزند خود مي رود.(32)

عوامل ايجاد نارضايتي عمومي
 

بسياري از نشريه پردازان انقلاب با تأکيد بر يک عامل خاص سعي مي کنند تانارضايتي دروقوع انقلاب را تبيين کنند. در اين روش از طريق مطالعات خطي و تک عاملي، بين عوامل وقوع انقلاب به لحاظ شدت و اهميت تقدم و تأخر قائلند و يک عامل را در وقوع انقلاب بر عوامل ديگر اولويت مي دهند . اين امر ممکن است نشأت گرفته از تفاوت پيش ذهن هاي نظريه پردازان باشد و ازطرفي ممکن است پارادايم هاي مختلف در زمان هاي متفاوت در جوامع حاکم باشد. امروزه به اثبات رسيده است که در حوزه علوم اجتماعي يک پارادايم وجود ندارد؛ بلکه چندين عامل با يکديگر دست اندرکارند و پارادايمي که دست کم در يک جامعه خاص تا حدي مسلط باشد، اکنون به شدت زير سؤال رفته است
در روي کردهاي مختلف به انقلاب اسلامي ايران، گاه بر عوامل اقتصادي -اجتماعي وگاه برعوامل روان شناختي، سياسي و فرهنگي تکيه مي کنند. برخي نظريه هاي انقلاب نيز ره يافت چند عليتي به انقلاب داشته اند. نيکي کدي معتقد است که مجموعه اي از نارضايتي هاي مذهبي، سياسي، اجتماعي و اقتصادي در وقوع انقلاب اسلامي ايران دخيل بوده اند.(33) وي در تبيين وقوع انقلاب و ظهوراسلام در قرن هفتم ميلادي نيز همين عوامل را مطرح کرده و بيان مي دارد که اين عوامل به فهم علل ظهور اسلام و غلبه سريع آن بر قبايل عرب کمک مي کرد.(34)
پيترسوروکين از ديگر نظريه پردازاني است که با ره يافتي ترکيبي به انقلاب مي نگرد. وي آشکارا حرکت هاي انقلابي را تحقيرمي کند. نظريه اوبه اين دليل ارزش مند است که به بررسي عواملي مي پردازد که موجب بروز روند انقلاب مي گردد. او انقلاب را پديده اي مي نگرد که به ناتواني ارزش هادر تطبيق با محيط مربوط است. اين فشار فزاينده بر رابطه ارزشي -محيطي هميشه در اثر «افزايش سرکوب غرايز»عمده اکثريت جامعه و ممکن نبودن ارضاي آن غرايز در حداقل ضروري خود، به وجود مي آيد.(35) سوروکين شش گونه کلي سرکوب را منجر به وقوع انقلاب مي داند:«سرکوب غرايز مربوط به تغذيه (گرسنگي )؛ سرکوب غريزه دارايي؛ سرکوب غريزه جنسي؛ سرکوب انگيزه آزادي؛ سرکوب غريزه اظهار وجود يا تصريح عقايد يا خود بيان گري ».
از نظر وي انقلاب ممکن است پاسخي به سرکوبي يک يا تعدادي از غرايز باشد؛ اما عمدتاً پس از سرکوبي همه غرايز رخ مي دهد.(36) وي برآخرين سرکوب در وقوع انقلاب اصرار دارد؛ اما بسياري از نظريه پردازان انقلاب به نقش محدوديت هاي اقتصادي در ايجاد نارضايتي عميق انقلابي پاي مي فشارند؛ اگر چه در بين آنها در نوع تأثيرگذاري اين عامل، اختلاف نظر وجود دارد. نظريه هاي آنها در حقيقت پاسخي به اين سؤال است که آيا انقلاب ها، به هنگام رونق و رشد اقتصادي -اجتماعي روي مي دهن يا زماني که رکود و تنزل اقتصادي -اجتماعي باشد؟
1.مارکس
مارکس تنزل وعقب گرد وضعيت اقتصادي -اجتماعي طبقه «استثمار شده »در هر «دوران تاريخي»را علت انقلاب مي داند. ريشه همه انقلاب ها در شيوه تولدي و عدم تطبيق زيربنا و روبناست. زير بنا به ساختاراقتصادي يا شيوه توليد بر مي گردد که ساختار روابط اجتماعي را معين مي کند. اين ساختار در هردوره، شامل دو طبقه است :طبقه حاکم و طبقه تحت استثمار .
طبقه حاکم از طريق «نظام تقسيم کار اجباري»و «مدرنيزاسيون»، «از خود بيگانگي »طبقه تحت استثمار را باعث مي گردد و سپس تداوم توليد و استثمار و بحران ها، آگاهي طبقاتي در طبقه استثمار شده را باعث مي شود و آن گاه به انقلابي خشونت آميز مي انجامد.(37)
2.الکسي دو توکويل
اين نظريه پرداز معتقد است که اغلب انقلاب ها، از بهبود اوضاع اقتصادي -سياسي، پس از دوراني طولاني از فشار و سرکوب ناشي مي گردند :
هميشه چنين نبوده است که انقلاب ها در زمان وخيم تر شدن اوضاع،پيش آمده باشند، بلکه برعکس انقلاب غالباً در زماني پيش مي آيد که مردمي که ديرزماني با يک حکومت ستم گر بدون هيچ گونه اعتراضي کنار آمده اند، يک باره دريابند که حکومت، فشارش را تخفيف داده است؛ آن گاه است که عليه حکومت اسلحه به دست مي گيرند.(38)
برخي از نظريه پردازان انقلاب، اين ايده توکويول را با اختلافاتي پذيرفته اند. کرين برينتون معتقد است که انقلاب هاي فرانسه روسيه انگلستان و امريکا نه تنها در جوامعي که از نظر اقتصادي واپس گرا هستند، اتفاق نيفتاد بلکه برعکس در کشورهايي صورت گرفت که از نظر اقتصادي توسعه مي يافتند .(39)
3.جيمز ديويس
ديويس انقلاب ها را زماني ممکن الوقوع مي داند که بعد ازمدتي طولاني ازتوسعه اقتصادي -اجتماعي توسط يک دوره کوتاه مدت عقب گرد سريع دنبال شوند.(40)
به نظر ديوس، ثبات و بي ثباتي سياسي، نهايتاً به وضعيت فکري در جامعه وابسته است. وجود نارضايتي، سازنده انقلاب است، نه وضعيت قابل لمس عرضه کافي يا ناکافي غذا برابري يا آزادي. مردم راضي يا بي اعتنا که ازنظر کالاها موقعيت و قدرت فقير هستند، ممکن است از نظر سياسي ساکت باقي بمانند و مخالفان آنها امکان دارد به شورش دست بزنند به همين صورت و با احتمال قوي تر، فقيران ناراضي ممکن است اغتشاش و ثروت مندان راضي، با انقلاب مخالفت نمايند.
جيمز دويس از طريق نموداري که به محني «J»مشهور است، بيان مي کند که تا وقتي شکاف بين خواسته ها و دريافت هاي مردم اندک باشد، مشکلي پيش نمي آيد، اما در صورتي که خط دريافت ها به شکل «J»در آيد و شکاف مزبور تحمل ناپذير گردد، انقلاب صورت مي گيرد.(41)

نقد و ارزيابي
 

انديشه موعود باوري در اديان، براين نکته تأکيد مي کند که کار اصلاح عالم از دست انسان خارج است و روند رو به تباهي جهان، جز با دخالت خدا وتحقق اراده الهي در زمين بسامان و صلاح باز نمي آيد. در زمينه اقتصادي وقتي به دو شاخص عدالت اقتصادي يعني کاهش نابرابري و فقر در عصر امروز نمي پردازيم آشکار مي گردد که نظام سرمايه داري کنوني جهان، نهادها و سازکارهاي اين نظام، نه تنها عدالت اقتصادي را به ارمغان نمي آورد، بلکه جهان را بيش از پيش، پر از ظلم و تبعيض و فقر و نابرابري خواهد کرد. و بشر، نه تنها به رفاه اقتصادي و بي نيازي دست نمي يابد، بلکه فاصله عميق ميان کشورهاي توسعه يافته و در حال توسعه، بيشتر و بيشتر مي گردد و هدف نهايي عدالت اقتصادي که آزاد شدن انسان ها از رنج طلب و کسب بيش از حد است تا بتوانند به طور خلاقانه در کارهاي بي شمار غير اقتصادي مربوط به روح و ذهن درگير شوند، در عصر جهاني سازي و به دست بشر تحقق پذير نيست.
بي ترديد فقر و نياز روزانه به غذا، لباس مسکن و...، بدترين و ناهنجارترين اسارت براي بشراست؛ زيرا آسايش و فراغت را از آدمي سلب مي کند و زمينه هاي رشد و تأمل معنوي و مادي اورا نابود مي سازد.احاديث بسيار درباره رفاه اقتصادي دوران ظهور وجود دارد که به مواردي اشاره مي شود:
واعلموا أنّکم إن اتّبعتم طالع المشرق سلک بکم منهاج الرّسول ...و کفيتم مئونة الطّلب و التّعسّف، و نبذتم الثّقل الفادح عن الأعناق ...؛(42)
بدانيد اگر شما از قيام گر مشرق پيروي کنيد، شما را به آيين پيامبر در آورد...تا از رنج طلب و ظلم آسوده شويد و بار سنگين را از شانه هايتان بر زمين نهيد... .
يکون في امّتي المهديِ ...و المال يومئذ کدوس، بقوم الرّجل فيقول : يا مهديّ أعطني فيقول :خذ؛ (43)
در زمان مهدي (عج) مال، خرمني شود . هر کس نزد مهدي آيد و گويد:به من مالي بده!مهدي بي درنگ بگويد: بگير.
و يعطي النّاس عطايا مرّتين في السّنة و يرزقهم في الشّهر رزقين ..حتّي لا تري محتاجاً إلي الزّکاة و يجيء أصحاب الزّکاة بزکاتهم إلي المحاويج من شيعته فلا يقبلونها، فيصّرونها و يدورون في دورهم فيخرجون إليهم فيقولون:لا حاجة لنا في دراهمکم....فيعطي عطاء لم يعطه أحد قبله ؛(44)
امام مهدي (عج)در سال دو بار به مردم مال مي بخشد و در ماه دو بار امور معيشت به آنان مي دهد...تا نيازمندي به زکات باقي نماند و صاحبان زکات، زکاتشان را نزد محتاجان آورند و ايشان نپذيرند. پس آنان زکات خويش را در کيسه هايي نهند و در اطراف خانه ها بگردند و مردم بيرون آيند و گويند :ما را به پول شما نيازي نيست...پس دست به بخشايش گشايد، چنان که تا آن روزکسي آن چنان بخشش اموال نکرده باشد .
با استناد به روايات در زمان مهدي موعود (عج)، گستره عدالت اقتصادي اسلام، سطوح توليد، توزيع و مصرف را فرا مي گيرد رشد اقتصادي پايدار، حذف فقر، کاهش نابرابري و آموزه اصلاح الگوي مصرف را به ارمغان مي آورد . اما بايد توجه داشت که با وجود اهميت عدالت اقتصادي امام مهدي (عج) در برنامه کار خود، ساختن انسان ها را نقطه زيربنايي قرار مي دهد؛ زيرا تا انسان ها ساخته نشوند، جامعه بنياد صحيح نخواهد يافت. بايد توجه داشت که قيام آن حضرت به سوي مستضعفان جهت گيري دارد، اما خاستگاه اين انقلاب تنها مستضعفان نيست. برخلاف مکاتب مادي گرا که انقلاب را فقط و فقط به محرومان نسبت مي دهند و به سود آنها مي دانند که عليه طبقه مرفه قيام کنند، نهضت پيامبران و انقلاب مهدوي به سود محرومان است اما منحصراً پيامبران و انقلاب مهدوي به سود محرومان است، اما منحصراً به دوش محرومان نيست. درک نکردن تفاوت بين جهت گيري و خاستگاه انقلاب منشأ بسياري از اشتباهات شده است .(45)
انقلاب مهدوي از آن جا که بر فطرت انسان ها و انسانيت آنها تکيه دارد، تنها مخاطبانش محرومان نيستند؛ بلکه همه گروه ها و طبقات اجتماعي در پيروزي آن دخيلند . به همين دليل، پيامبران از آغاز دعوت خويش و در شروع مبارزه بر ضد طاغوت ها به سراغ فرعون ها مي روند تا ابتدا فطرت الهي به زنجيره کشيده خود آنها را اصلاح کنند و از درون به انقلاب مي پردازند . مگر نه اين است که در انقلاب موسي (ع) فردي از همان گروه مرفه و يا به اصطلاح از طبقه استثمارگر به وي ايمان آورد و به حمايت او برخاست :(وَ قَالَ رَجُلٌ مُؤمِنٌ مِن آلِ فِرعَونَ يَکتُمُ إِيمَانَهُ ...)؛(46) و يا همسر فرعون به حمايت از انقلاب موسوي بر ضد همسر خود آشفت . (47)جنبش ها و تحولات تاريخي بايد بر تغيير در محتواي دروني انسان ها استوار باشند؛ زيرا محتواي دروني انسان منشأ حرکت هاي تاريخي است. انديشه و اراده محتواي دروني آدمي به شمار مي آيد و در قلمرو تاريخ و اجتماع تلفيق انديشه و اراده آينده سازي آدمي است و اساس جنبش تاريخي او را فراهم مي آورد. به عبارت ديگر، اگر محتواي دروني آدمي را زيربنا و منشأ تمام تغيرات بدانيم، مجموعه پيوندهاي اجتماعي ونظام هاي زندگاني و تشکيلات بشري، تابعي از متغير همان زيربنا (محتواي دروني آدمي)و رو بنا (وضع و حال جامعه )وجوددارد، نوعي رابطه علّي است. آيه شريفه (إِنَّ اللَهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَومٍ حَتَّي يُغَيِّروُا مَا بِأَنفُسِهِم )،(48) روشن گر همين رابطه ميان روبنا و زير بناست . ظواهر و شئون و احوال هر جامعه وقتي تغيير خواهد کرد که وضع نفساني انسان ها تغيير کند و به يقين تغييرحال رواني يک تن يا دو تن يا سه تن از افراد جامعه تمام ملت را به جنبش و انقلاب وا نمي دارد، بلکه حالت هاي نفساني همه افراد جامعه بايد زير و رو شود تا سرنوشت عمومي آنها عوض گردد . هر اندازه آرمان متعالي تر باشد، هدف نيک تر و پردوام تر است و هر قدر آرمان پست و محدود باشد، غايت نيز خردترو ناچيزترخواهد بود .(49)
ميشل فوکو، فيلسوف مشهور فرانسوي و نظريه پرداز پست مدرنيسم (post-modernism)در زمينه ريشه يابي علل وقوع انقلاب اسلامي ايران مي گويد که اين انقلاب امکان ندارد با انگيزه اي اقتصادي و مادي صورت گرفته باشد؛ زيرا جهان، شورش و قيام همه مردم بر ضد قدرتي را شاهد بود که مشکلات اقتصادي آن در حدي بزرگ نبود که نتيجه آن ميليون ها ايراني به خيابان ها بريزند و انقلاب کنند . از اين رو، ريشه اين انقلاب را بايد درجايي ديگر جست و جو کرد. به نظر وي روح انقلاب اسلامي در اين حقيقت نهفته است که ايراني ها از خلال انقلاب خود، در صدد ايجاد تحول و تغيير در خويش بودند. در واقع هدف اصلي آنها ايجاد تحولي بنيادين در وجود فردي و درحيات سياسي-اجتماعي و در نحوه تفکر و شيوه نگرش خويش بود. ايرانيان خواهان ديني بودند تا تجربه و نحوه زيستن خود را دگرگون سازند وبراي اين منظور، بيش از هر چيز، خود را هدف قرار داده بودند . آنان راه اصلاح خود را در اسلام يافتند ؛ اسلامي که براي آنان هم دواي درد فردي و هم درمان بيماري ها و نواقص اجتماعي بود .(50)
به طور کلي، در بررسي عوامل ايجاد نارضايتي در وقوع انقلاب مي توان گفت :انسان با ترکيب خاص خود از حس، غريزه، خيال، فکرو نظارت عقل بر راه ها و هدف ها به حرکت روي مي آورد و از آن چه دارد، به آن چه مي تواند و بايد داشته باشد، مي پردازد. با اين حرکت برخورد با مانع ها، محدوده ها و ديوارها آغاز مي شود و نياز به عدالت احساس مي گردد . در اين مرحله، آن جا که مزاحمي و شريکي در حدودش سر بر مي دارد و سرپرستي آدمي را ادعا مي کند، اين آزادي و عدالت و آن شخصيت سربرداشته نمي تواند حضور اين مزاحم را تحمل کند و براي استقلال خود و خلاصي از هر مزاحم و مهاجمي درگير مي شود تا ازشخصيت آزادي عدالت و محدوده سرزمين ناموس و دارايي خويش دفاع نمايد که احساس مي کند اينها جزئي از او هستند و هجوم آنها هجوم به خود اوست.(51)
جوهره اصلي و اصيل مهدويت که ظهور حق در زمين را نويد مي دهد، فراهم آورنده اين نيازهاي طبيعي بشراست. ظهورحق، شامل آشکارشدن حقايق، رسيدن هر ذي حقي به شايستگي اش، بازبرپايي نظام کيهاني و اجتماعي درست بسامان شدن همه چيز، و به نوعي ظهور خدا در زمين به واسطه برپايي و تحقق حق است (وَيَمحُ اللَهُ البَاطِلَ وَ يُحِقُّ الحَقَّ بِکَلِمَاتِهِ )؛(52) «خدا باطل را محو و حق را با کلمات خود محقق مي سازد»و نيز (و يريد الله ان يحق الحق بکلماته)(53)«خدا مي خواهد حق را با کلمات خود محقق کند».محقق شدن حق آن گاه خواهد بود که حقيقت آشکار گردد(بعد معرفتي )، ذي حق به آن چه سزاوار آن است برسد(بعد فقهي و جزايي و حقوقي)، نظام عالم و آدم چنان شود که بايد(بعد کيهاني و اجتماعي )، و وجه خدا چنان که هست و تا آن جا که ممکن است، در زمين ظاهر گردد .(54)
به اعتقاد ما، انقلاب مهدوي يک فرانظريه به شمار مي آيد؛ نظريه اي که به سامان بخشي ديگرنظريه ها هم چون زير مجموعه خود تواناست.اين نظريه هاي زير مجموعه اي -که قبلاً ذکر شد -در عين اين که هر يک دچار ابهامات و در معرض نقدهاي عمده اي است، تنها گوشه هايي از پديده انقلاب را شناسايي مي کند . انديشه مهدويت به منزله ي فوق نظريه در مقايسه با ديگر نظريه ها و ره يافت ها جامعيت دارد.

پي نوشت ها :
 

*عضو هيئت علمي دانشگاه قم و از اعضاي هيئت تحريريه فصل نامه مشرق موعود.
1-امام باقر (ع)، «دولتنا آخر الدول و لم يبق اهل بيت لهم دولة الّا ملکوا قبلنا ...و هو قول الله عزّ و جلّ و العاقبة للمتقين».(ابوجعفرمحمد بن حسن طوسي،الغيبة،ص472،تهران:کتاب فروشي نينوا،1385ش) تعيير«آخرين دولت»علاوه بر اين که مفهومي زماني دارد، ممکن است در بردارنده مفهومي کيفي نيز باشد ؛يعني حکومت مهدوي،بهترين ساختار،ايدئولوژي و استراتژي را دارد. بنابراين،هم از نظر زماني و هم از نظر ساختار،«آخرين»است. روايت امام صادق (ع) هر دو معناي واژه «آخر»را افاده مي کند:«ما يکون هذا الامر لا يبقي صنفٌ من الناس الّا و قد ولّوا علي الناس...ثم يقول القائم بالحق و العدل؛اين امر (حکومت ما اهل بيت)فرا نرسد تا اينکه همه گروه ها بر مردم حکومت کنند....آن گاه قائم (عج) قيام مي کند و حق و عدل را بر پا مي دارد .»(محمد بن ابراهيم نعماني ،الغيبة ،ص274،تهران :کتاب فروشي صدوق).
2-محمد بن علي بن حسين بابويه (شيخ صدوق )،الامالي،ص578،بيروت :منشورات الاعلمي .
3- Neol Oُsullvan , An introductory easay :revolution and modernity. In:Revolutionary Theory and Political Reality,(New York :St. Martin s Press,1983),P.3.
4-لغت نامه دهخدا،شماره حرف الف،(بخش اول):13،ص430-431؛فرهنگ فارسي عميد ،ص167.
5-Perz Zagorine , Theories -5 of revolution in contemporary , In:Political Quarterly (March 1973),Vol .88,P26
6-ارسطو را بنيان گذار واقعي مکتب مطالعه انقلاب واولين متفکري مي دانند که موضوع تجزيه واضمحلال اجتماعي را در نظريه کلي تغييرات سياسي قرار داد و در قالب جامعه بررسي کرد. (پيتر کال ورت ،انقلاب ،ترجمه:ابوالفضل صادق پور ،ص32-34تهران:دانشگاه تهران،1358،ش).
7-هانا آرنت ،انقلاب ،ترجمه :عزت الله فولادوند ،ص36،تهران :انتشارات خوارزمي ،1377ش.
8- Samuel P.Huntington , Political order In :Changing Socity (Yale University Press,1968),P.264
9- Ibid ,P.276
10-نک :چالمرزجانسون ،تحول انقلابي :بررسي نظري پديده انقلاب،ترجمه :حميد الياسي ،ص17،تهران:انتشارات امير کبير،1363ش.
11-منوچهراحمدي،تحليلي بر انقلاب اسلامي ،ص37،تهران :انتشارات امير کبير 1376ش.
12-سوره حديد ،آيه 25.
13-مرتضي مطهري ،پيرامون انقلاب اسلامي ،ص28-29،قم :انتشارات صدرا،1362ش .
14-ابوالحسن علي بن عيسي بن ابي الفتح اربلي،کشف الغمة في معرفة الائمه ،ج3،ص269،بيروت :انتشارات دارالکتاب الاسلامي ،1401ق.
15-الغيبة (نعماني)،ص150.
16-الغيبة (طوسي)،ص284.
17-از جمله در آثارچالمرز جانسون و ساموئل هانتينگتون ،به خشونت در هر انقلابي تصريح مي شود. پيتريم سوروکين در بررسي خود از تاريخ اغتشاشات و انقلاب هاي اروپايي،به اين نتيجه رسيده که بيش از 0/070از اين اغتشاشات و انقلاب ها ،با خشونت،و خون ريزي بسيار همراه بوده است. (نک:چالمرزجانسون ،تحول انقلابي :بررسي نظري پديده انقلاب ،ص17-30؛ساموئل هانتينگتون ،سامان سياسي در جوامع دست خوش دگرگوني ،ترجمه :محسن ثلاثي ،ص385،تهران:نشر علم ،1370ش).
See: Pitirim . Sorokin , Fluctuation of Internal disturbances, In :Struggles in the Start(New York :Wiley ,1970),PP 125147
18-اهل سنت معتقدند که به اندازه پرپشه ،خون ريزي نخواهد شد و تمام مردم روي زمين،بدون مقاومت و سرکشي ،به امام و ارتش او تسليم مي شوند .(نک:محمد اميني گلستاني ،سيماي جهان در عصر امام زمان (عج)، ج10،ص470،قم :انتشارات مسجد مقدس جمکران ،1385ش.
19-علامه مجلسي ،بحار الانوار ،ج52،ص358،بيروت :انتشارات مؤسسه الوفاء،1403ق.
20-همان ،ص306.
21-سيماي جهان در عصر امام زمان(عج)، ص369-373.
22-عي اکبر مهدي پور،«بررسي چند حديث شبهه ناک درباره عدالت آفتاب عالم تاب»،فصل نامه علمي -تخصصي انتظار موعود،ش14ص89-130؛آية الله سيد صادق شيرازي ،«شميم رحمت»،همان،ش11-12،ص483-494؛مهدي حسينيان قمي،«دفاع از روايات مهدويت 3»(نقد شميم رحمت)،همان ،ص459-518؛نجم الدين طبسي،«درنگي درروايات قتل هاي آغازين دولت مهدي (عج)، همان ،ش6،ص355-386؛سيماي جهان در عصر امام زمان (عج)، ص470-502.
23-سوره انفال،آيه 24.
24-براي مثال ،انقلاب فرانسه (1789)؛انقلاب روسيه (1917)؛انقلاب چين (1911)؛کوبا (1959)؛انقلاب الجزاير (1962)؛انقلاب ويتنام (1954)؛انقلاب نيکاراگوئه (1979)؛و انقلاب اسلامي ايران (1979).
25-سوره نور ،آيه 55.
26-نک:محمد باقر صدر،رهبري برفراز قرون (گفت و گو درباره امام مهدي (ع) ،ترجمه :مصطفي شفيعي ،ص77،تهران :انتشارات موعود،1382ش.
27-تحليلي بر انقلاب اسلامي ،ص130-171.
28-پيرامون انقلاب اسلامي،ص31.
29-محمد بن عبدالله (حاکم نيشابوري )،المستدرک علي الصحيحين في الحديث،ج4،ص465،بيروت :انتشارات دارالفکر ؛يوسف بن يحيي مقدسي سلمي شافعي،عقد الدرر في اخبار المنتظر ،ص43،قاهره :انتشارات عالم الفکر ؛شهيد قاضي نورالله حسيني مرعشي شوشتري ،احقاق الحق و إزهاق الباطل ،ج19،ص664،قم:کتابخانه آية الله مرعشي نجفي .
30-رضي الدين علي بن موسي بن طاووس ،الملاحم و الفتن في ظهور الغائب المنتظر ،ص139،بيروت :مؤسسه الاعلمي ؛نجم الدين طبسي با همکاري جمعي از فضلا ،معجم احاديث الامام المهدي (ع) ،ج1،ص478،قم:نشر معارف اسلامي .
31-معجم الملاحم و الفتن،ج4،ص352،(به نقل از :سيد بن طاووس ،الملاحم ،ص70).
32-عقدالدرر،ص113.
33-نيکي آر. کدي،ريشه هاي انقلاب ايران،ترجمه :دکتر عبدالرحيم گواهي ،ص15،تهران :نشر فرهنگ اسلامي ،1375ش .
34-همان ،ص22-23.
35-Pitirim Sorokin ,The 35- Sociology of Revolution (New York:First Published ,1925),P.367.
36- Ibid,P.4041
37-آندره پيتر ،مارکس و مارکسيسم ،ترجمه :شجاع الدين ضيائيان ،ص107-115،تهران :دانشگاه تهران،1360ش؛مصطفي ملکوتيان ،سيري در نظريه هاي انقلاب ،ص45-65،تهران:نشر قومس،1372ش.
See:A.S.Cohan, Theories of Revolution )london:Nelson,1975),pp 5473.
38-نک:الکسي دو توکويل ، انقلاب فرانسه و رژيم پيشين آن،ترجمه :محسن ثلاثي ، ص324،تهران:نشر نقره،1369 ش.
39-نک:کرين برينتون ، کالبد شکافي چهار انقلاب ، ترجمه :محسن ثلاثي ، ص32-45،تهران: نشرنو،1361 ش.
40- سيري درنظريه هاي انقلاب ، ص127-157.
41-jams Davies Toward a theory of Revolution
:Struggle in The State,op.cit,pp150167
و هم چنين :سيري در نظريه هاي انقلاب،ص140.
42-بحارالانوار ،ج51،ص123.
43-همان،ص88.
44-همان،ج52،ص327.
45-پيرامون انقلاب اسلامي،ص37-40.
46-سوره غافر،آيه 28.
47-سوره تحريم،آيه 11.
48-سوره رعد،آيه 11.
49-سيد محمد باقر صدر ،سنت هاي تاريخ در قرآن ،ترجمه :دکتر سيد جمال الدين موسوي ،ص150،قم :دفتر انتشارات اسلامي ،بي تا .
50-نک:ميشل فوکو،ايراني ها چه رؤيايي در سردارند ،ترجمه :حسن معصومي همداني،ص69،تهران :انتشارات هرمس ،1377ش .
51-نک:علي صفايي حائري ،درس هايي از انقلاب ،دفتر سوم :قيام ،ص56-57 قم :انتشارات ليلة القدر ،1382ش.
52-سوره شوري ،آيه 24.
53-سوره انفال ،آيه 7.
54-علي موحديان ،جوهره مهدويت (تأملي پديدار شناسانه در کارکردهاي انقلاب مهدوي )،ص25،قم :سازمان تبليغات اسلامي ،1385ش .
 

منبع:نشريه مشرق، شماره 10.

ae